روانشناسی از نظر معنای لغوی یعنی شناختن روان و روان نیز یعنی جان یا روح. بنابراین باید روانشناسی به معنای مطالعه روان، جان و روح باشد در صورتی که چنین نیست. روانشناسی چیزی را مطالعه مینماید که بتواند آن را به کمک حواس یا ابزارهایی که بر قدرت حواس میافزایند، مورد مشاهده قرار دهد.
از آنجایی که روح، روان یا جان قابل مشاهده نیست لذا از حوزه مطالعه روانشناسی دور است. در روانشناسی صحبت از مطالعه چیزی است که مدام انجام داده میشود. روانشناسی به مطالعه عملکرد مردم در مقابل محرکهای مختلف میپردازد که در اصطلاح به آن رفتار گفته میشود. بنابراین روانشناسی یعنی رفتارشناسی به مفهومی دیگر، روانشناسی یعنی مطالعه رفتار.
رفتار عبارت است از واکنش موجود زنده در مقابل محرکهای بیرونی و درونی. سادهترین معنی رفتار عبارت است از افعال و حرکاتی که از انسان و یا حیوان سر میزند و به چشم دیده میشود. این معنا شامل رفتارهایی مانند راه رفتن، حرف زدن، نوشتن، تغییرات چهره و غیره میشود. اگر کمی دقت کنیم درمییابیم که رفتارها همیشه از ظاهر فرد نمایان نمیشوند؛ مثلا وقتی کسی میترسد و ضربان قلب او بالا میرود. تغییر در ضربان قلب در ظاهر او مشخص نمیشود بلکه لازم است نبض فرد را بگیریم تا به تغییرات ضربان قلب او پی ببریم.
حتی رفتارهایی وجود دارند که علیرغم تغییر در بدن فرد، بدون وجود دستگاههای مناسب قابل مشاهده نیست. بنابراین میتوانیم رفتار را اینگونه تعریف کرد: آن دسته از تغییرات حرکتی موجود زنده ارگانیزم که به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم قابل ثبت و اندازه گیری باشد.
به بیان حسن ملکی زندگی انسان از مراحل متعددی تشکیل شده است که هر یک از آن مراحل در مقایسه با مراحل دیگر از ویژگیهای خاص خود تبعیت مینماید که آگاهی از آنها برای مربیان، سرپرستان و تربیتکنندگان انسان ضرورت دارد. این عمل به صورت تخصصی از اهمیت دو چندانی برخوردار است. مثلا کسی که با سالمندان سر و کار دارد آشنایی او با ویژگیها، مسائل و مشکلات سالمندان اولویت دارد. در این میان آشنایی مربیانی که با کودکان و نوجوانان سر و کار دارد با ویژگیهای رشدی، مسائل، نیازها و… کودکان و نوجوانان اهمیت بیشتری پیدا میکند تا بتوانند در تربیت آنها برخوردی عملی، علمی و اصولی داشته باشند.
در بخشی از کتاب روانشناسی کودک و نوجوان میخوانیم:
در خصوص رابطه نوجوانی و بلوغ سه دیدگاه عمده وجود دارد. دیدگاه اول نوجوانی و بلوغ را کاملا مترادف یکدیگر میدانند و این دو واژه را به جای هم استعمال مینمایند. (صاحب الزمانی، ص 26، نقل از شرفی، 1372: 34). دیدگاه دوم بر خلاف دیدگاه اول دو واژه نوجوانی و بلوغ را معادل و مترادف نمیداند. از جمله کورت لوین بلوغ را وسیعتر و کلیتر از نوجوانی قلمداد میکند که شامل جوانی نیز میباشد. بطوریکه نوجوانی فقط در برگیرنده منطقهای خاص از حیطه گسترده بلوغ میباشد. به عقیده ایشان بلوغ کامل در مرحله جوانی حاصل میگردد. (شرفی، 1372: 35) دیدگاه سوم عقیده دارد که نوجوانی در مقایسه با کلمه بلوغ معنای وسیعتری دارد و دوران مهمی از زندگی انسان را شامل میگردد. (کرمی نوری، 1380: 140)
با عنایت به دیدگاههای مذکور رابطه نوجوانی با بلوغ به این صورت تبیین میگردد از آنجا که دوره نوجوانی فاصله سنی 12 الی 18 سال و حداکثر تا 22 سال [مطابق برخی تقسیم بندیها] را شامل میگردد و از سوی دیگر بلوغ یک امری فرایندی و مستمر میباشد در طول تمام دورههای زندگی وجود دارد. و از آنجایی که در این فصل آشنایی با دوره نوجوانی فرض است، لذا در رابطه نوجوانی و بلوغ، به لحاظ اینکه بلوغ ابعاد متعددی دارد فقط بلوغ جسمی و جنسی مد نظر میباشد. چرا که در طول دوره نوجوانی کارکردهای بلوغ جسمی و جنسی به کمال میرسد. و سایر ابعاد بلوغ همچنان در دورههای بعدی نیز ادامه دارد.
منظور از بلوغ جسمانی این است که جسم فرد از لحاظ فیزیولوژیکی و تمام اعضا و اندامهای او به نهایت رشد خویش رسیده باشند و دستگاههای مختلف بدن او بخصوص دستگاههای تناسلی او بتوانند بخوبی انجام وظیفه نمایند. اعضای بدن از لحاظ رشد و تکامل خاص خود دچار عارضهای نشده باشند، قد، قامت، استخوان بندی، وزن، شکل و ترکیب بدن و قدرت بدنی در نهایت درجه رشد خود باشند. هر چند که در این بعد از بلوغ مسئله وراثت نیز دخالت دارد.