بخشی از مقدمه کتاب:
امروزه، ما به طور روزانه تحت بمباران اطلاعاتی ناشی از پیشرفت علم پزشکی قرار داریم که از سوی فضای مجازی صورت میپذیرد. در مورد بیمارانی میشنویم که دچار سرطان بودهاند و بهبود یافتهاند، از بیماران قلبی میشنویم که توانستهاند از حملات قلبی جان به در برند و نجات یابند، همچنین از کسانی میشنویم که دچار اختلالات ژنتیکی بودهاند و پیش از بروز بیماری، آنرا شناسایی و درمان کردهاند. همه این اطلاعات، ما را به سمتی سوق میدهند که به این باور برسیم، پزشکی مدرن برای هر مسئلهای، راه حلی دارد. این در حالی است که بسیاری از بیماران هستند که متخصصان برای نشانههای بالینی آنها هیچ دلیل قانع کننده ای را پیدا نمیکنند، به این دسته از بیماریها، نشانه های پزشکی تبیین نشده گفته میشود. وضعیت زمانی بدتر میشود که این دسته از بیماران، نشانههایی را بروز میدهند که از نظر شیوع، جزو بیماریهای شایع هستند، مثل درد مزمن، خستگی و سرگیجه. به طور معمول، اغلب شرایط طوری پیش میرود که کار خاصی برای این دسته از بیماران صورت نمیگیرد.
اما چرا متخصصان نمیتوانند دلایل قانعکنندهای برای این نشانهها مطرح کنند؟ این در حالی است که ما اکنون طیف گستردهای از آزمایشات دقیق تشخیصی را در اختیار داریم و دستگاههای تصویربرداری ما میتوانند هر آسیبی را در هر عضوی از بدن شناسایی کنند. هیچ یک از این امکانات و پیشرفتها، در تشخیص علت نشانه های پزشکی تبییننشده، کارساز نیستند، چرا که علت این نشانهها، تغییرات روانشناختی در مغز است که البته هیچ یک از این تغییرات، توسط دستگاهها و آزمایشات قابل شناسایی نیستند.
همانطور که در سراسر این کتاب مشاهده خواهیم کرد، نشانه های روانتنی، ناشی از روابط پیچیدهای هستند که بین عوامل زیستی و روانی اجتماعی صورت میپذیرد. تغییرات جزئی در ژنهایی که پروتئینهای مغزی را کدگذاری میکنند، میتوانند زمینه را برای شکلگیری این نشانهها فراهم کنند. طیف گستردهای از عوامل زیستی، درونی و بیرونی هستند که میتوانند عملکرد مغز را در دوران رشد یا در زمان بروز نشانهها، تحت تاثیر قرار دهند. باورها و انتظارات افراد، که تحت تاثیر نظرات متخصصان و البته رسانههای جمعی قرار دارند، میتوانند الگوی این نشانهها را شکل داده یا تغییر دهند. بیماریهای روانتنی، به اندازه بیماریهای جسمانی ناشی از آسیبهای بدنی، واقعی هستند و اهمیت دارند. در اغلب موارد، بیماریهای روانتنی و بیماریهای ناشی از آسیب جسمانی، همگی مسیرهای مشترکی از مغز را فعال میکنند و تاثیرات مشابهی بر میزان پریشانی [1]فرد میگذارند. همه این بیماریها، فارغ از علت زمینهای، میتوانند کیفیت زندگی افراد را تحت تاثیر قرار دهند.
در این کتاب، تلاش بر این است تا مشکلات مدیریت بیمار، از نظر تاریخی و معاصر مورد بررسی قرار گیرد. پیشینه تاریخی همه مفاهیم ارائه خواهد شد، چرا که درک این مفاهیم، بدون آگاهی از زمینه تاریخی آنها غیر ممکن خواهد بود. پس از یک فصل مرور اولیه، در فصلهای دوم، سوم و چهارم، به تاریخچه اختلالات روانتنی، از گذشته تا امروز پرداخته میشود. در فصول پنجم و ششم، مکانیزمهای نشانه های روان تنی مورد بحث قرار میگیرند. در فصول هفتم، هشتم و نهم، به شایعترین نشانههای تبییننشده پرداخته میشود. در نهایت در فصل دهم، مروری کلی بر درمان نشانه های روانتنی صورت میگیرد. هر یک از فصول، با یک جمعبندی کلی از فصل به پایان میرسند. رویکرد اصلی این کتاب در تشخیص و درمان، رویکرد مبتنی بر مغز میباشد. اگرچه ابهامات خیلی زیادی هنوز در مورد اختلالات روانتنی وجود دارد، اما باید بپذیریم که این دسته از اختلالات هم مانند اختلالات نورولوژیک، ناشی از تغییراتی در کارکردهای مغزی هستند.
[1] پریشانی، احساسی متشکل از اضطراب، افسردگی و استرس است. این کلمه در واقع نتیجه فعالیت عواملی همچون درد روانزاد، تعارضهای درونی و فشارهای بیرونی میباشد که مانع از خودشکوفایی فردی میگردد(مترجم).